آخرین مطالب
امکانات وب
ای مسلخ عشق تو ، شیدایی و شور ما
پیدا شده طور ما ، از نور حضور تو
وصل است به جان ما ، سودای دو چشمانت
وصفی نتوانم گفت ، از عمق نگاه تو
بر کعبه دل گشتم ، پا تا به سرم خواهش
ای نقطه پایانی ، یک لحظه عبور تو
گفتند نگو از او بی پرده وعریانتر
گفتم که چه باک از سر ، در حال حضور تو
کوچ...پیدا شده طور ما ، از نور حضور تو
وصل است به جان ما ، سودای دو چشمانت
وصفی نتوانم گفت ، از عمق نگاه تو
بر کعبه دل گشتم ، پا تا به سرم خواهش
ای نقطه پایانی ، یک لحظه عبور تو
گفتند نگو از او بی پرده وعریانتر
گفتم که چه باک از سر ، در حال حضور تو
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : حضور, نویسنده : ehasannazemf بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 15:16
نمیدونم این حس همین حس پرواز
کجا در وجودم چگونه شد آغاز
نمیدونم اونجا کجای زمان بود
که پروا نکردم ز سودای پرواز
تو پروانه گی ها توی خستگی ها
تو اوج و فرودم تو شمعم شدی باز
کنار سپیده ، یه کم بی قرارم
نشونی ز شب نیست منم راز این راز
کوچ...کجا در وجودم چگونه شد آغاز
نمیدونم اونجا کجای زمان بود
که پروا نکردم ز سودای پرواز
تو پروانه گی ها توی خستگی ها
تو اوج و فرودم تو شمعم شدی باز
کنار سپیده ، یه کم بی قرارم
نشونی ز شب نیست منم راز این راز
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 15:16
جام یکباره تهی شد ، چو شدی در یادم
مست چشمان تو بودم که به دام افتادم
ساقیا می بده با عقل مرا کاری نیست
آن هوس رفته ، کنون از دو جهان آزادم
گفت ای مرغک پرران ، بنشین بر بامت
گفتمش بی سر و دلتنگ ، کجا افتادم
گفت از حال تو بیهوده نپرسم درویش
این غم و راز نهان ، من به دلت بنهادم
کوچ...مست چشمان تو بودم که به دام افتادم
ساقیا می بده با عقل مرا کاری نیست
آن هوس رفته ، کنون از دو جهان آزادم
گفت ای مرغک پرران ، بنشین بر بامت
گفتمش بی سر و دلتنگ ، کجا افتادم
گفت از حال تو بیهوده نپرسم درویش
این غم و راز نهان ، من به دلت بنهادم
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نهان, نویسنده : ehasannazemf بازدید : 229 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 15:16
خواب دیدم که به بزمی سر و سودای تو بود
تا سحر وصف تو و مستیه در کوی تو بود
من مسکین به تمنای تو ، شعری گفتم
صله ای پیر مغان داد ، که از سوی تو بود
محو در معرکه بودم قدحی هم در دست
ساقی آمد که می اش ، راه به آسوی تو بود
خم وحدانیه عشقت ، به فنا برده تمامیه مرا
حیرتی ماند و عجب ، کین همه جادوی تو بود
کوچ...ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : آسوی, نویسنده : ehasannazemf بازدید : 250 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1396 ساعت: 16:39